
در این روزها بنابه درج زبان فارسی در فهرست زبانهای خارجی در سایت شناسنامهی الکترونیکی انتقادات زیادی از حکومت در رسانههای اجتماعی مطرح شد که این انتقادات تا مجلس نمایندگان افغانستان نیز بازتاب یافته است. قرار است مجلس نمایندگان افغانستان مسوول شناسنامهی الکترونیکی را برای توضیح به پارلمان بخواهد. اگرچه قبلا مسوول شناسنامهی الکترونیکی در بارهی اینکه چرا زبان فارسی در فهرست زبانهای خارجی قرار گرفته است در کنفرانس مطبوعاتی، توضیح داد.
اما منتقدان میگویند این توضیح بسنده نیست. نظر منتقدان این استکه درج زبان فارسی در فهرست زبانهای خارجی، اشتباه نه بلکه عمدی صورت گرفته است. این اقدام عملکرد زبانستیزانه و تفرقهافگنانه از طرف نهادهای دولتی است. چندی قبل انتقادهایی دربارهی شهرداری نیز مطرح شد، گویا تعدادی از لوحها را که به زبان پارسی بوده است از شهر کابل برداشته است. در این باره دانشگاه ابن سینا از شهرداری انتقاد داشتکه شهرداری چند لوح این دانشگاه را بدون دلیل و توضیحی برداشته است. نظر کارمندان دانشگاه ابن سینا این بود که شهرداری این لوحها را برای این برداشته استکه در لوحها واژهی «دانشگاه» نوشته شده بود.
بنابه جنجالهای موجود زبانی، در این یادداشت به این پرداخته میشود که خاستگاه جنجالهای زبانی بین حکومت و مردم به خصوص در بارهی زبان فارسی چیست؟ مردم و منتقدان حکومت درست میگویند یا حکومت؟ زبان فارسی زبان خارجی است یا داخلی؟
خاستگاه زبان فارسی
دانشمندان ایرانی، افغانستانی و جهان خاستگاه زبان فارسی را بلخ و تخار میدانند. نخستین آثاری که از زبان فارسی به ثبت رسیده است و موجود است متعلق به سرایندگان و نویسندگانی میشود که به جغرافیای افغانستان و آسیای میانه تعلق میگیرد. زادگاه رودکی پدر شعر فارسی در تاجیکستان است. زادگاه رابعهی بلخی مادر شعر فارسی در بلخ است.
زبان فارسی نخستین بار در قلمروِ افغانستان شکل گرفته است، بعد در منطقه یا در ایرانزمین توسعه و گسترش پیدا کرده است. تا قرن ده کشورهایی بنام تاجیکستان، افغانستان، ایران و… وجود نداشتند. همهی این منطقه را ایران میگفتند. کشورهای آسیای میانه بنام فرارودان (ماورانهر)، افغانستان بنام خراسان و بخشی از کشور ایران امروز بنام فارس یاد میشد.
این منطقه معمولا یک پادشاهی داشت و یک قلمرو پادشاهی تصور میشد. کسیکه در منطقه پادشاه بود، بنام پادشاه ایران یاد میشد. پایتخت سامانیان در آسیای میانه بود، بنام پادشاه ایران یاد میشدند. پایتخت غزنویان در غزنی بود، بنام پادشاه ایران یاد میشدند. بعد از قرن دهم منطقه (ایرانزمین) به کشورها و جغرافیاهای سیاسی جداگانهای تقسیم شدند. ماورانهر به کشورهای تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و اوزبیکستان نامگذاری شد. خراسان بنام افغانستان یاد شد. فارس و بخشی از خراسان بنام ایران یاد شد. بنابراین سرزمین ایران یا آریانا به چند کشور تقسیم شد.
زبان فارسی در افغانستان زبان فارسی بیشتر از 1000 سال میشود که زبان رسمی، فرهنگی و ادبی امپرتوریهای منطقه از جمله زبان صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، تیموریان، درانیان و… بوده است. زبان فارسی مشخصا به محل و قوم خاصی در منطقه تعلق ندارد. زیرا زبان فارسی از آسیای میانه تا عراق، هند رواج داشته است. اقوام گوناگون به این زبان سخن میگفتهاند و سخن میگویند. اما این مردم در بین خود و در محلهای خود زبان و لهجههای مخصوص به خود را نیز داشتهاند.
بنابراین زبان فارسی زبان بیناقومی و بینافرهنگی منطقه بوده استکه مردم و دولتها با این زبان تجارت، ارتباطات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی برقرار میکرده است. اسناد دولتی در منطقه به زبان فارسی است. در افغانستان نیز تا زمان امانالله خان اسناد دولتی و زبان دولت به زبان فارسی است و زبان فارسی بنام زبان فارسی یاد میشده است. سراجالتواریخ تاریخ درباری و رسمی دولت افغانستان در زمان عبدالرحمان خان و حبیبالله خان است. این تاریخ به زبان فارسی نوشته شده است.
تاجالتواریخ نوشتهی عبدالرحمان خان به زبان فارسی است. تا سال 1342 کتابهای مضمون زبان و ادبیات وزارت معارف افغانستان بنام ادبیات فارسی چاپ میشده است. این کتابها بنام ادبیات فارسی موجود است. محمود طرزی نیز در سراجالاخبار از زبان فارسی در افغانستان بنام زبان فارسی یاد میکند.
بنابراین زبان فارسی زبان مردم افغانستان، زبان دولت افغانستان و زبان شناخته شده در افغانستان بوده و است. زبان فارسی نه تنها در افغانستان، هنوز در منطقه زبان مردمی و زبان دولتها است. زبان مردم ایران، تاجیکستان و افغانستان است. در ایران و تاجیکستان نیز مانند افغانستان اقوام متفاوت و زبانهای محلی متفاوتی وجود دارد اما زبان مروج و عام مردم و دولت زبان فارسی است. در افغانستان نیز زبانهای قومی و محلی داریم اما زبان مروج و عام زبان فارسی است.
در سال 1343 تلاش صورت گرفت که فقط زبان پشتو به عنوان زبان رسمی دولت افغانستان قانونی شناخته شود. به این اقدام حکومت اعتراض صورت گرفت. زبان پشتو و زبان فارسی زبان رسمی دولت افغانستان شناخته شد اما تاکید حکومت این بود که فارسی و دری دو زبان جدا است. بنابراین زبان فارسی بنام زبان دری ثبت شد. جدایی زبان فارسی و دری از اینجا در افغانستان آغاز شد. محمد گل خان مهمند زبان فارسی را از معارف و دوایر دولتی حذف کرد. یک دوره، تمام کتابهای معارف به زبان پشتو چاپ شد اما از نظر فرهنگی امکان تطبیق نداشت، زیرا مردم زبان پشتو را نمیدانستند. این اقدام نیز ناکام ماند.
زبان فارسی یک زبان است نه سه زبان
زبان فارسی یک زبان است. این که زبان فارسی را بنام دری و تاجیکی یاد میکنند، مانند این استکه انگلیسی را به انگلیسی هندی، بریتش، آمریکایی و پاکستانی یاد میکنند. بنابراین دری و تاجیکی صفتهای محلی و درباری زبان فارسی است. دری و تاجیکی نام زبان نیست بلکه اوصاف و نسبتهای زبان فارسی است.
افرادیکه به زبان فارسی صحبت کنند در افغانستان به آن افراد فارسی زبان یا فارسیوان میگویند. زبان اول تاجیکها و هزارهها فارسی است. اما مشخصا فارسی زبان تاجیکها و هزارهها نیست؛ زیرا زبان اقوام متفاوت در ایران، آسیای میانه و افغانستان زبان فارسی است.
بنابراین بهتر است حکومت، نهادهای حکومتی یا افراد مشخص در حکومت سیاستهای فرهنگی تفرقهبرانگیز زبانی را در افغانستان دامن نزنند. دامنزدن به سیاستهای تفرقهبرانگیز زبانی و زبانستیزانه در افغانستان عواقب بد اجتماعی و فرهنگی دارد. زبان فارسی از نظر فرهنگی در بین همه اقوام افغانستان تاثیرگذار است؛ امکان ندارد زبان فارسی را حذف کرد.
اگر حکومت زبان فارسی را به دری و فارسی جدا کند و بعد بگوید دری و فارسی دو زبان است؛ بازهم
حکومت به نتیجهی مطلوب خود دست پیدا نمیکند. پس بهتر این است حکومت زبانهای مردم افغانستان را زبان دولت افغانستان بداند و با زبانهای مردم افغانستان برخورد دموکراتیک فرهنگی داشته باشد.
حکومت میداند زبان فارسی زبان خارجی نیست. اینکه حکومت نسبت به زبان فارسی در افغانستان گاهی برخورد نادرست فرهنگی انجام میدهد، به برخورد متعصبانهی تعدادی از مقامات حکومتی میتواند ارتباط بگیرد. زبان فارسی زبان مردم افغانستان و زبان داخلی افغانستان است. خارجی خواندن زبان فارسی به این معنا استکه به گویشوران زبان فارسی و فارسیوانهای افغانستان خارجی گفته شود.
درود فراوان
در کتاب اوستا از میهن اسطورهای آریاییها به نام «ایرانویج» یاد شده است که بسیاری از پژوهشگران، آن را جایی در آسیای میانه (شمال خاوری ایران کنونی) میدانند. اما صرفا در مورد واژه ی “ایران” نخستینبار در سنگ نوشتهی اردشیر بابکان (فرمانروایی 226-241 میلادی) در نقش رستم (در استان فارس) از سرزمین زیر فرمان ساسانیان با نام «ایران» یاد شده است.
فارس ها قومی بودند که 3 هزار سال قبل از هندوستان به ایران مهاجرن کردند و زبانشان هم به قبیله آنها نسبت داده شده و فارسی بود. بعد ها در ایران گروه دوم از مهاجرین هندو که ساسانیان باشند حکومت را به دست گرفتن که زبانشان پهلوی بود ولی رومیها به علت اینکه یونانیها اینجا را منصوب به فارسها می دانستند آنهارا هم فارس می نامیدند و این اصطلاح در بین همه بود. بعد از اسلام زبان دری وارد ایران شد و توانستند زبان اکثر فارس ها و ساسانیها و هندو تبارها و دیگر ایرانیان بشود. اما باز جون فارسها از مردمان ماورالنهر بیشتر شناخته شده بودند این زبان دوباره در بین اعراب و رومیان به فارسها نسبت داده شد و فارسها و دیگر هندوتباران ساکن ایران که از دری برای مکالماتشان استفاده می کردند این زبان عاریه گرفتن را به نام خودشان زدند.
حتی قبل از اسلام ساسانیان به تحقیر این زبان مشعول می بودند و اصطلاح دری وری از اینجا آمده و کسانی که به این زبان تکلم می کردند هم تازیک (تازیهای پست) می گفتند.
پس نام اصلی این زبان درس است و فارسهای اصلی که در جنوب ایران (هرمزگان و کرمان و یزد و بخشهایی از بوشهر و استان فارس ) زبان اجدادشان این نیست و مردمان ری و خراسان که به دری صحبت می کنند هم فارس نیستند
فارسها از آسیایی میانه به ایران مهاجرت کردند اون زمان اجداد مغولی تو همتبار بومیان وحشی و لخت آلتایی آمازون بودند
فارسها از شاخه ایرانی هندواروپایی هستند که از آسیای میانه امدند اون موقع اجداد ترک مغولی تو همتبار بومیان آمازون لخت و عریان آدم می خوردند