
نویسنده: نازنین غفوری
در نخست، پیش از آن که در پیوند به شرایط زندهگی دختران در افغانستان بدانیم، بهتر خواهد بود تا اشارهٔ کوتاهی داشته باشم بر اینکه «دختر» به چه کسی گفته میشود؟ هدف از آفرینش دختر به نزد خداوند چه بوده و به با این شگرد، شرایط و وضعیت زندهگی دختران در افغانستان روشن خواهد شد؛ چرا که جدای از احساس حاکم بر موضوع جنسیت، لازم است بصورت منطقی و ریشهای به آن پرداخته شود.
دختر به صورت خاص و زن بصورت عام، به هیچ شک و شبههای نیمی از پیکر جامعه است و همواره در راستای تعالی تمدن بشری سهم گرفته است؛ با اینکه همواره مورد ظلم و تعدی بوده. پس بدور از انصاف است اگر موضوع زن و زنانگی را کم اهمیت جلوه بدهیم و با رنگ و لعاب احساس از آن داد سخن کنیم.
با این وجود، دختران سزاوار چگونه شرایط برای زیستناند و آیا بایستی شرایط بخصوصی مد نظرمان باشد یا اینکه صرفاً شرایط برابر با پسران؟
بنظرم بهتر خواهد بود که صرفاً از شرایط انسانی و برابر نام ببریم تا به پاس تمدنی که داریم، شرمندهی خود و جامعهیمان نباشیم. این یک معیار متمدنانه و جهانی است و صرف نظر از هر فرهنگ و باوری، برخواسته از انسانیت است که از آن به مثابهی یک شاخصهی جهانی نام میبریم.
اما پرسش اساسی اینجاست که شرایط زندهگی دختران در افغانستان چگونه است؟
اینجا باید آهی کشید و اندیشهای کرد که چه پاسخی باید بدهیم؟ این یک پرسشیست که در حقیقت، هیچ پاسخی ندارد؛ زیرا دختران در افغانستان حقی ندارند، چه رسد به شرایط بهتر و انسانیتر برای زندهگی، احترام و آرامش.
دختران در افغانستان موجود منزوی و خاموشاند که نه حق آموزش، نه حق کار، نه حق صحبت کردن و حتا حق انتخاب پوشاک را هم ندارند و همیشه برای حقی که حق مسلمشان بوده نصفی از انرژیشان صرف مبارزه با این بیعدالتی کرده است و همواره بجای اینکه با شرایط انسانی و برابر خلاقیت بخرچ بدهند، ناچار بودهاند که برای اثبات خودشان بجنگند و مدام در ستیز باشند. فرض کنید که شرایط انسانیتر بود، آیا باز هم نادیا انجمن کشته میشد؟ یا سیمون دوبوار در شرایط برابر باز هم مجبور بود روی کتاب «جنس دوم» کار کند؟ آیا فروغ فرخزاد در شرایط برابر باز هم مجبور بود که بگوید «اینک منم زنی تنها در آستانه فصل سرد؟». افغانستان اما ازین دست مثال بیشمار دارد که از ظلم و تعدی بر زنان روایت میکند.
با وجود این که افغانستان کشور اسلامی بوده، اسلام برای دختران همه حقوق را مد نظر گرفته حتا بهشت را در زیر قدم هایشان گفته است؛ اما بسیاری از مردم افغانستان این را مد نظر نگرفته تا اندازهای که اگر دختری خود را آراسته کند و برای آموزش به بیرون از خانه برود، همه میگویند که چقدر خانوادهٔ بد و زشت! چه پدر و برادر بیغیرتی که دختر خود را بیرون از خانه ماندهاند! چون بسیاریها فقط فکر میکنند که داشتن دختر، مایهٔ ننگ است. این درست همان باور قبل از اسلام است که زنان و دختران بخاطر آن زندهبهگور میشدند. در حالی که اسلام ادعا میکند که درست در این شرایط به کمک زنان شتافته است و آنها را نیمی از پیکر جامعه معرفی کرده و به آنها کرامت انسانی بخشیده است.
پس با این همه شرایط دشوار، میتوان گفت که دختر بودن در افغانستان شجاعت، رسالت و اعتماد به نفس میخواهد و من میدانم اگر از هر دختر افغانستان در مورد شرایط زندهگیشان پرسیده شود، بغض در گلو و اشک از چشمانشان جاری میشود؛ اما ما دختران همیشه به توانمندیها و دستآوردهای خویش باور داریم؛ چون میدانیم که روزی خواهد رسید تا همه کف زده و سر تعظیم و احترام به شجاعت دختران خم کنند. من نیز با وجود مشکلات زیاد و با وجود صدها حرف و سخنی که خودم و خانوادهام شنیدهایم، توانستم دورهٔ با ارزش و مقدماتی آموزشی (مکتب) را به پایان برسانم؛ اما با تحولات پسین که بر کشورمان آمد، شرایطی که زندهگیمان را بیش از پیش سیاه و تاریک ساخت و آرزوهایم را با خاک یکسان کرد، باز هم به خود باور دارم و هیچگاه از آموزش و تصامیم خود دست بر نمیدارم، میرزمم و مبارزه میکنم تا به هدف و مقصد اساسی ام که اطلاع رسانی و خدمت برای مردم کشورم است برسم.
به امید روزی که بتوانم با موفقیت تمام تحصیل کنم و با تمام بیعدالتیها بجنگم تا یک فضای امن و آرام حاکم شود و دختران بعد از من دیگر مجبور نباشند که بخواهند از بیعدالتی سخن بگویند و تمام عمرشان در این راه به پایان برسد.