نویسنده: مهرالله مهرداد

در مورد اینکه چرا شهزاده کریم آقاخان، چهل ونهمین امام و رهبر اسماعیلیان جهان نخواسته با یک دختر اسماعیلی ازدواج کند، ۶۰ سال قبل در شماره ۹۴۱ مجله تهران مصورمنتشر شده است. یک نسخه عکس‌برداری شده‌­ی این مجله، به دسترس خامه پرس قرار گرفته است که متن مصاحبه از آن روبرداری شده اینجا بازنشر می‌شود.

مجله تهران مصور، ازجمله محبوب ترین مجلات سیاسی واجتماعی در زمان رژیم شاهی ایران بوده؛ این مجله درسال ۱۳۰۸ تأسیس و تا ۱۳۶۰ خورشیدی هزارشماره با مطالب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و هنری که عمدتأ مقالات اجتماعی، تاریخی، فکاهی و شامل اخبار روز را بازتاب میداد؛ فعالیت داشته است. شهزاده کریم آقاخان پیشوای اسماعیلیان جهان، درسال ۱۳۴۰خورشیدی از ایران بازدید کرده؛ درآن زمان مجله تهران مصور، دریکی ازسفرها با شهزاده کریم آقاخان پیشوای اسماعیلیان جهان مصاحبه اختصاصی داشته است. در این مصاحبه تاریخی موارد چون، ثروت کریم اقاخان در آن زمان به چه میزان بود و این ثروت از کجا دریافت وبه کجا مصرف می شد؟ چرا کریم آقاخان با دختری اسماعیلی ازدواج نکرده است؟ نیت این پرسش درچیست؟ نویسنده این مطلب، تلاش خواهند کرد این مصاحبه تاریخی را به زبان رساتر بازگشایی کند.

کریم آقاخان پیشوای مذهب شیعه اسماعیلی جهان، در سال ۱۳۳۵ جانشین پدربزرگش تعیین؛ و به حیث چهل نه­مین امام مسلمانان شیعه اسماعیلی برگزیده شد. وی بعد از گزینش امام حاضر اسماعیلیان جهان،  برای انسجام دهی پیروانش به کشورهای که در آنجا اسماعیلیان زندگی میکردند؛ سفر میکرد. به سلسله همین سفرها، وی درسال ۱۳۴۰خورشیدی، زمانی که ۲۴سال سن داشت؛ به ایران سفر کرد. درجریان سفر به ایران، مجله تهران مصور گفتگوی اختصاصی با شهزاده کریم آقاخان انجام داد که متن آن ذیلاً نقل می‌شود:

در نخست کریم آقاخان در باره چگونگی ازدواجش در آینده صحبت نموده و گفته است:

کریم آقاخان ضمن آنکه، در باره چگونگی ازدواج خود در آینده صحبت میکرد گفت: شاید این موضوع برای شما ودیگران تعجب آورباشد؛ که تمایل و امکان خیلی کمتری وجود دارد، که من با یک دختر اسماعیلی ازدواج نمایم؛ چون این­کار طبعأ برای خانواده آن دخترامتیاز وموقعیت خاصی، به­وجود خواهد  آورد که مخالف قوانین اسماعیلیه است. تمام افراد اسماعیلی درپیشگاه خداوند ودرنظر امام خود یکسان هستند وبه­همین دلیل است، که احتمالأ من با یک دختر اروپایی یا امریکایی یا مسلمان غیر اسماعیلی ازدواج خواهم کرد و البته او نیزناچارخواهد بود؛ مذهب اسماعیلی را بپذیرد زیرا شوهرش نگهبان اصول این طریقه است.

در این هنگام کریم تبسمی کرد وسپس متفکرانه بجانمازخود که درمقابلش قرار داشت؛ خیره شد این جانماز، یک تخت آهنی، یک میزکوچک و دوصندلی اثانیه واکن او را تشکیل میداد.

کریم هیچ­وقت جا نمازرا از خود دور نمیکند، من هرجا که با او رفتم متوجه این نکته بودم وخودش هم وقتی دید من متوجه جانماز شده­ام این مطلب را تأیید کرد و گفت: من هرکجا باشم درکان ویا درکراچی ودرمیان پیروانم یا بین دوستان اروپاییم، پنج بار درروز نمازمیگذارم و هرگز این­کار ترک نمیشود.

کریم چند لحظه سکوت کرد وبعد ازمن پرسید، که تشنه هستم یانه؟ آن­وقت بدون اینکه منتظرجواب من شود؛ دست­های خود را به­هم­زد وباصدای بلند گفت: سالو در واکن بازشد ومرد مستی با احترام تمام، در آستانه آن ایستاد. این مردهمان سلیمان بود که پرنس کریم، بطورمخفف او را سالو می نامید و یک پیشخدمت هندی بود که از پدربزرگ کریم به­وی رسیده بود. وی متجاوز از پنجاه سال است که پیش خدمت مخصوص رهبران فرقه اسماعیلیه می باشد و کریم نیز مانند؛ پدربزرگ خود به­او فوق العاده علاقمند است. برای ما آب میوه بیاور سالو. اطاعت میشود پرنس. سالو در حین ادای این جمله نگاه استفهام آمیزی به­من انداخت که بداند منظورهمان آب میوه است یاچیز دیگر؟ ولی من با حرکت سربه­او فهماندم که همان آب میوه را بیاورد. درمیان همراهان کریم «سالو» تنها کسی بود، که ویسکی داشت و من­هم تنها مهمانی بودم، که آنرا مینوشیدم. سالو با دوگیلاس آب میوه برگشت و آنها را روی میزگذاشت  واز واکن خارج شد. بعد کریم به من گفت: من میدانم که «سالو» مقدار کمی مشروب میخورد، اما چیزی به­او نمیگویم، چون او پنجاه سال در اروپا بسر برده و به­آن محیط عادت کرده و ازطرف دیگر قلبش ضعیف است؛ وپزشک معالجش به­من گفت که ویسکی برای او خوب است. بنابر این من تظاهر میکنم که از مشروب خوردن او اطلاعی ندارم، وبطورغیرمستقیم و توسط دکتر او را مجاز کرده ام که بدون اینکه بداند، من از جریان اطلاع دارم مشروب بنوشد. خودم شخصأ از الکل متنفرم و بدیهی است، که نوشیدن مشورب برای کلیه پیروان من نیز مطلقأ ممنوع میباشد. در اروپا هنگامیکه درمیهمانی های رسمی شرکت میکنم،  فقط لب خود را به­ لبه گیلاس شامپانی میزنم وبعد آنرا روی میز میگذارم.

گنج پراگنده (ثروت بی‌­حساب)؟

از کریم آقاخان پرسیدم: آیا شما همانطور که میگویند واقعأ یکی از ثروتمند ترین مردان دنیا هستید؟ کریم جواب داد: تصور نمیکنم اینطور باشد! درباره ثروت من حرف­ها وحدس­های توأم با اشتباه زده میشود. آنچه که بنام ثروت من قلمداد میشود؛ سه قسمت است: اول دارایی شخصی من که از پدر و پدربزرگم ارث برده ام، ومخارج شخصی من از این ممرتأمین میشود. این دارایی شامل پول نقد دربانک­ها، اموال منقول وغیر منقول و املاک و ویلاهایی درممالک مختلف وهمچنین تعداد زیادی اسب­های اصیل وگرانبهای که درمسابقات بزرگ اسب دوانی شرکت داده میشوند می باشد. واین­ها درحقیقت ثروت هنگفتی است، اما آن­قدر درگوشه وکناردنیا پراکنده است، که من حتی اگر بخواهم نمی توانم حسابی در باره آن بکنم؛ و رقمی در این مورد ذکر نمایم.

قسمت دوم وجوهی است، که مقداری از آن لفظأ ومقداری دیگرعملأ در اختیار من قرار دارد. مثلا همین پول­هایی که افراد فرقه اسماعیلیه داوطلبانه به­ عنوان مالیات می پردازند­؛ ظاهرأ تحت نظر مستقیم و کنترل شخص من که پیشوای فرقه هستم جمع آوری و خرج میشود؛ اما در حقیقت من در بیشتر موارد یک­شاهی از این پول­ها را نمی بینم و ازچگونگی جمع آوری، یا خرج آن اطلاع ندارم، بلکه شوراهای محلی همانگونه که در رأسأ این وجوه را جمع آوری میکنند؛ به­همان نحو نیز درخود محل خرج می نمایند، والبته اینکار را اغلب طبق نظر کمیسیون اقتصادی اسماعیلیه درکشور یا منطقه مربوط انجام میدهند.

قسمت سوم وجوه هنگفتی است، که به طرق دیگر منجمله از راه وزن کشی من بدست می­آید. این پول ها مستقیمأ زیر نظر خود من خرج میشود، و به مصرف ایجاد کارخانه های مولد برق، اجرای طرح های عمرانی و خانه سازی، و تأسیس مدارس و بیمارستان های، از قبیل بیمارستان های بزرگ «نایروبی»میرسد، که هر طرحی را نیز قبلا باتمام جزییات آن تصویب و تأیید میکنم وبعد اجرا میشود. ممکن است شما بگویید، که همه اینها به­من تعلق دارد! اما درحقیقت این­طور نیست وآنها متعلق به­افراد فرقه اسماعیلیه است. هریک­شاهی که من به­عنوان امام دریافت میدارم، به­طریقی به­خود مردم بر میگردد، و خرج آنان میشود. باور کنید که من شخصأ به ­پول اهمیتی نمیدهم؛ و آنچه در زندگی من مهم است عشق به این مردم و پیدا کردن، بهترین راه برای خدمت به­ آنها است.

درموقعی که کریم این جملات را ادا میکرد، قطار کم کم از سرعت خود میکاست و پیدا بود که پس ازچند لحظه دریک ایستگاه دیگر توقف خواهد کرد؛ وبنابر این وقت آن بود، که من بکوپه خود برگردم. با تأسف ازجا برخاستم، و این تأسف نه تنها از آن جهت بود، که واکن کولردارکریم را با آن هوای مطبوع وخنک ترک میکردم؛ وبه­واکن خودم که مثل کوره داغ بود، برمیگشتم بلکه بیشتر از این نظر بود؛ که کریم شخصیتی فوق العاده و افکاری عالی دارد و صحبت کردن با او برای من بسیار لذت بخش است. امام ۲۴ساله در حالی­که ضمن خدا حافظی، بامن تبسمی بر لب داشت؛ صندلی خود را به­طرف انبوه نامه های که روی میز انباشته شده بود؛ بر گرداند و ازحالت او پیدا بود، که با کمال بیصبری و اشتیاق در انتظار ادامه کار خویش است.

نظر شما: شما دیدگاه و نظریات تان‌را از طریق فورمه زیر می‌توانید در پای این نوشته نشر کنید. همه دیدگاه‌ها پس از مرور از سوی مدیریت رسانه، در پای نوشته مربوطه نشر می‌شود.