افغانستان با پاکستان از زمان تاسیس کشور پاکستان در سال 1947 میلادی، همواره با این کشور روابط پر فراز و نشیبی داشته است. از همان آغاز کار کشور پاکستان، این مشکلات آغاز و در زمان صدارت داوود خان با ملغی اعلان کردن توافق نامه‌های دوجانبه با استعمار بریتانیا، این اختلافات تا مراحل قطع رابطه دو کشور به پیش رفت. بعد از حذف داوود و بر سرکار آمدن کمونیست‌ها، مشکلات با پاکستان نه تنها کاهش نیافت، بلکه بیشتر هم شد. از یک طرف افغانستان رسما به بلوک شرق ملحق شد و پاکستان به عنوان یک کشور متمایل به بلوک غرب، بدون شک نمی توانست با حکومت کمونیست همسایه شمالی اش از در دوستی پیش آید. به همین سبب، پاکستان پناهگاه محکمی برای گروههای جهادی شد و این کشور با پناه دادن به مخالفان حکومت افغانستان و تجهیز آن‌ها، ناسازگاری با تسلط کمونیست‌ها بر افغانستان را ادامه داده و عملا وارد جنگ با افغانستان شد.

بعد از پیروزی مجاهدین، اختلاف بین دولت قانونی افغانستان به رهبری برهان‌الدین ربانی و پاکستان بازهم ادامه یافت. پاکستان که دیگر خیالش از بابت ضعف حکومت افغانستان راحت شده بود، به طور آشکارا از مخالفان حکومت ربانی حمایت میکرد. با به ظهور رسانیدن طالبان از سوی پاکستان، این کشور دیگر به چیزی جز اشراف کامل بر افغانستان راضی نبود. این اختلافات در دوران حکومت کرزی و غنی هم ادامه یافت. پاکستان به پناه دادن و تجهیز طالبان، آنها را دوباره احیا کرده و شکایت ها و تلاشهای دیپلماتیک حکومت‌های حاکم بر افغانستان در این  دو دهه اخیر نتوانسته است جامعه جهانی را در منزوی‌کردن پاکستان و وادار کردن این کشور به قطع حمایت از طالبان راضی کند. از سویی خود دولت افغانستان هم به تنهایی نمی توانست کاری انجام دهد. حکومت‌های قوی گذشته افغانستان وقتی کاری در این مورد پیش برده تنوانسته اند، حکومت نو پا و ضعیف کرزی و غنی بدون هیچ حرفی توانایی هیچ اقدامی علیه پاکستان نخواهند داشت. تنها کاری که حکومت کرزی در مقابل پاکستان انجام داد، به رسمیت نشناختن علنی خط دیورند و الزام ادارات دولتی به استفاده از «خط فرضی دیورند»‌ به جای «مرز دیورند» در مکاتبات رسمی بود.

در جانب مقابل، پاکستان همواره با اطلاع از حمایت جهانی از مرز دیورند، در این مورد از هیاهو پرهیز کرده و با اطمینان کامل در حال دیوار کشی مرز مشترک دو کشور می باشد. پاکستان در این چند سال اخیر، با استقرار نیروهای نظامی در مرز دوکشور و لغو خودمختاری مناطق آزاد قبایلی، در حال تحکیم مواضع خود در طول خط مرزی با افغانستان بوده است. جالب اینجاست که قدرت‌های جهانی هم در این مورد با پاکستان همنوا بوده و هیچ کشوری در این مورد جانب افغانستان را نگرفته است.

حال با توجه به این تاریخچه پر از عملکرد خصمانه دو کشور، این پرسش به میان می‌آید که حضور عمران خان در افغانستان چه سودی خواهد داشت و آیا کاری از دست او ساخته است؟

دشمنی دو کشور در جهان، دلایل متعددی ممکن است داشته باشد اما به طور عموم، دو کشور به دو دلیل ممکن است در دوجبهه مخالف هم قرار گرفته و رفتار خصومت آمیز باهم داشته باشند. 1- اختلافات ایدیولوژیک: این مشکلات وقتی پیش می‌آید که دو کشور هیچ دلیل دیگری برای دشمنی با همدیگر، جز دلایل ایدیولوژیک و اعتقادی با هم نداشته و بر سر این مسایل باهم به به دشمنی می پردازند. آنها ممکن است هزاران کیلومتر از هم فاصله داشته و چندین کشور بین آنها به صورت حایل وجود داشته باشد. این طور خصومت‌ها دایمی نبوده می تواند به راحتی با مذاکرات و یا تغییر حکومت یکی از دو کشور مخالف، حل شده و از بین بروند. نمونه این خصومت را می توان در دشمنی ایران و اسرائیل و یا کوبا و آمریکا مشاهده کرد.

 2- اختلافات ژئوپولتیک: این مشکلات ناشی از ادعای ارضی دو کشور علیه همدیگر بوده و مشکل جز با دست کشیدن یکی از طرفهای مدعی از ادعای خود و سپردن خاک مورد نظر به کشور رقیب، قابل حل نیست. معمولا اختلافات ارضی به ندرت با مذاکرات قابل حل بوده و اکثرا به جنگ و استفاده از زور منتهی می شود. با توجه به رشد ناسیونالیزم در این چند سده اخیر و بنا شدن حکومت ها بر اساس دولت-ملت، اختلافات مرزی به سرعت به مساله ملی و میهنی تبدیل شده و حکومت‌ها اگر واقعا هم خواهان حل مشکل با دولت رقیب باشند، به خاطر غلیان احساسات میهنی به خاطر بقای خود از این کار ابا خواهند ورزید. حل این مشکلات به ندرت روی داده و عموما به سختی قابل مدیریت و کنترل است. نمونه این مشکلات را می توان به اختلافات هند و پاکستان بر سر کشمیر، اختلافات کشورهای جنوب شرق آسیا در مورد مرزهای آبی و یا مشکل یونان و ترکیه بر سر قبرس در اروپا نام برد. جنگ اخیر قره‌باغ بین آذربایجان و ارمنستان هم برخاسته از همین نوع اختلافات می باشد.

حال با توجه به اینکه افغانستان علیه پاکستان ادعای ارضی داشته و اختلافات آنها از جنس مشکلات ژئوپولتیک است، به نظر می رسد که با توجه به تسلط کامل نظامیان بر سیاست‌های داخلی و خارجی پاکستان، این گونه سفرهای عمران‌خان یا هر سیاستمدار دیگری بیشتر جنبه نمایشی داشته و کمک موثری به حل مشکل دو کشور و به تبع آن صلح در افغانستان نخوهد کرد. دولت‌های افغانستان همواره خواسته اند که به مسأله خط دیورند برای فشار بر پاکستان دامن زده و آن را تابویی برای سیاستمداران کشور تبدیل کنند. به طوری که سخن گفتن از خط دیورند و حل این مشکل در افغانستان، به نوعی وطنفروشی و خیانت ملی تلقی می شود.

مشکلات افغانستان و پاکستان فقط در همین مورد خلاصه نمی شود. دشمنی هند و پاکستان و هراس پاکستان از نفوذ هند در افغانستان هم بر این پیچیدگی می افزاید. از از سویی، پاکستان هم با مشکل فزاینده اقتصادی و نیاز شدید به دسترسی به بازار آسیای مرکزی رو برو است. از این رو افغانستان صلح افغانستان و بر طرف شدن نا امنی در افغانستان از نظر اقتصادی برای پاکستان بسیار حیاتی و ارزشمند است. از طرف دیگر ایجاد جنبشی به نام جنبش تحفظ پشتون‌ها در پاکستان ممکن است دولت آن کشور را نسبت به استفاده رقبای منطقه‌ای اش از این جنبش نگران کرده و آنها را مجبور به تسریع روند صلح در افغانستان با فشار آوردن بر طالبان کند.

با توجه به مسایل مطرح شده، ظاهرا افغانستان به چیزی جز الحاق نیمی از خاک پاکستان به افغانستان راضی نیست. به نظر می رسد که از دید سیاستمداران فعلی افغانستان، هرگاه پاکستان با این موضوع موافقت کند، آنگاه مشکلات بین دو طرف حل خواهد شد. تا اینجای کار افغانستان نه حمایت جهانی را باخود دارد و نه توانایی نظامی برخورد با پاکستان را، حال اینکه با چه ابزاری بر این مهم دست خواهد یافت، گذر زمان مشخص خواهد کرد. اما چیزی که جریان دارد، رنجی است که مردم افغانستان باید از این موضوع لاینحل می‌کشند و جنگی است که با ادامه این روند، هیچگاه در کشور متوقف نخواهد شد.